به گزارش تابناک هرمزگان به نقل از روزنامه ابتکار، عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانهسراست. از این منتقد و پژوهشگر ادبیات، کتابهای متعدد شعر و ترانه با عناوینی همچون «با سکوت حرف میزنم»، «هرچه هستم از تو دورم»، «باغ خیالی»، «با تو این ترانهها شنیدنیست»، «بیچتر و بارانی»، «حق با صدای توست» و... منتشر شدهاند. او این روزها در معاونت پژوهشی و برنامهریزی موسیقی وزارت ارشاد مشغول فعالیت است. هنرآنلاین گفتوگویی با او داشته که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید.
وظیفه شما در دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چیست؟
پستی که برای من در نظر گرفتند معاونت پژوهشی و برنامهریزی موسیقی است. اما عجالتا دارم به شورای شعر کمک میکنم و به اعضای شورای شعر مشاوره میدهم. همکاری من با شورای شعر بیشتر روی ارزیابی آثار است. آثار در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دو گونه متفاوت بررسی میشوند و چند سالی ارزیابی و نظارت این دو گونه متفاوت را یک شورا انجام میداده است. مراد از ارزیابی، ارزیابی فنی اثر است که آیا این اثر در خور تلفیق با موسیقی است و استحکام زبان را دارد یا خیر و آیا رعایت قوافی درونی و برونی شده است؟ نظارت هم یعنی شعرها با اصول شورای انقلاب فرهنگی تطبیق داشته باشد. گاهی شورای شعر این دو مسئولیت را با هم انجام میداده و گاهی هم تفکیک میشده است. در حال حاضر حالت تفکیک شده و شورای ما شورای ارزیابی هنری و فنی است. این شورا به خاطر کثرت کار به صورت الکترونیکی کارها را انجام میدهد.
چرا معاونت پژوهشی و برنامهریزی موسیقی کار پژوهشی انجام نمیدهد؟
متاسفانه یکی از نقایص حوزه موسیقی وزارت ارشاد این است که موضوعی به نام پژوهش به خاطر کثرت کار نادیده گرفته شده است. به نظر من پژوهش میتواند کمک بسیار زیادی به وضعیت ترانه کند. به هر حال اینکه یک هیئتی به بررسی و تحلیل ترانههای ارائه شده بپردازند و کارنامه فصلی ترانهها را ارائه کنند تاثیرگذار است. شورای پژوهشی باید نقض تصمیمگیری دفتر موسیقی باشد ولی معمولا تصمیمگیریها با مدیر مرکز موسیقی و مشاورانش انجام میشود. فکر میکنم اغلب مدیریتهای وزارت ارشاد به چنین شورای راهبردی نیاز دارند. در حال حاضر نزدیک به 400 تا 450 شرکت موسیقی برای فعالیت مجوز گرفتهاند و اینها برای اینکه بتوانند در شرایط فعلی جامعه ارتزاق کنند بدون در نظر گرفتن مبانی هنری و فقط به صرف ایجاد تنوع و سرگرمی برای مردم یک سری سبکها را رایج کردهاند و شعارشان این است که مردم نیاز به شادی و تفریح دارند و به همین خاطر ابزار موسیقی را در خدمت گرفتهاند. حرفشان معقول است و مردم به شادی و تفریح نیاز دارند ولی وقتی میخواهند اثری عرضه کنند تقریبا تمام مصادر جدی موسیقی ما را اشغال میکنند. از رسانه ملی گرفته تا تالارهای اصلی شهرها در اختیار شرکتهایی است که به کار موسیقی سرگرمی مشغول هستند. صدای اهالی موسیقی که دنبال عرضه فرآوردههای هنری است درآمده، چون آنها نه فرصتی برای فعالیت دارند، نه اسپانسر جدی دارند و نه حمایت مالی میشوند. حتی کارنامه آنها ارزیابی نمیشود. در این شرایط موسیقی وضع بحرانی دارد.
در بخش ترانه با خوانندگان مختلفی همکاری داشتهاید و نخستین خوانندهای که با او همکاری کردید فریدون آسرایی بود. چگونه وارد حوزه ترانهسرایی شدید؟
یکی از دغدغههای من ایجاد یک رابطه دوستی با افراد نسل بعد از انقلاب است. قرائت رسمی تاریخ افراد نسل جدید را فریب میدهد و درست به آنها پاسخ نمیدهد. از طرفی شاعران هم غالبا کمکاری میکنند. من به نظرم آمد که اینها را با هم آشتی بدهیم. مثلا دهه هشتادیها بفهمند که دهه شصتیها چه روحیاتی داشتهاند و زندگیشان چطور بوده است. عدم آشنایی نسلها با همدیگر یک گسلهای تاریخی بدی را ایجاد میکند و نسلهای مختلف از هم منتفر میشود. من شعرهایم را به نوعی در جهت آشتی نسلها گفتهام. ما همه یک احساسات داریم و در دروههایی از زندگی یک اعمالی انجام میدهیم که اشتباه است اما قصدمان تخریب نبوده است. شروع به گفتن شعرهای محاورهای کردم. فریدون آسرایی هم برای اقامت موقت از ونکوور آمده بود ولی ترانههای من و دیگران را خواند و یک جورایی ماندگار شد. ترانههای من مورد توجه قرار گرفت و خوانندهها و آهنگسازان زیادی به سمتم میآمدند. پس از فریدون آسرایی با محمد اصفهانی، علیرضا افتخاری، حسامالدین سراج، نیما مسیحا، حامی، محسن یگانه، علی اصحابی، رضا صادقی و مجید اخشابی همکاری کردم و هنوز هم همکاری من با خوانندگان ادامه دارد؛ ولی الان مارکت موسیقی به خاطر تقلیل آلبومگرایی، رواج تک ترکها، گسترش استیجها و گسترش سپهر زندگی تغییر پیدا کرده است. مثلا یکی از موضوعات معمول رایج ترانهها عشق است. عاشقانههای دهه شصتی با عاشقانههای دهه نودی به خاطر شرایط جامعه، تغییر ماهیت داده است. گاهی احساس میکنم آن علایقی که ما در ترانههای عاشقانه دهه 60 داشتیم مورد توجه دهه 90 نیست. در ترانههای عاشقانه چند محور و کانون است که طرف توجه ترانهسرا قرار میگیرد. یکی از آن محورها زیبایی معشوق است. دومین موضوعش صمیمیت و با هم بودن و گذراندن لحظات خوب است و سومین محورش تعهد و پایبندی است که انگار این ضلع سوم دارد دهه نودیها را اذیت میکند. میخواهم بگویم روحیات عوض میشود. در حال حاضر در ترانهها بیشتر رابطه جای با هم بودن را گرفته است. به نظرم یک فضایی ایجاد شده که ورود به آن جالب نیست. من خودم گاهی سعی کردهام وارد این مارکت شوم و ترانه بگویم ولی دیدهام اصلا روحیات من به این حرفها نمیخورد. این ترانهها یک سر لوندیهایی میخواهد که با روحیات من جور در نمیآید. در توصیف چهره معشوق نکاتی را میگویند که به هیچ عنوان در روحیات ما نیست. ما معشوق را کمی افلاطونی نگاه میکنیم و زیبایی معشوق را گسترش میدهیم ولی آنها وارد جزئیات میشوند. مثلا تعابیری درباره استفاده از لوازم آرایشی میگویند که برای ما چندان جالب نیست چون موضوع را بیش از اندازه لوس میکند. در حال حاضر کار حتی به جایی رسیده که گاهی چتهای تلگرامی را تبدیل به ترانه میکنند. نسل جدیدی از سازندگان این کلمات شکل گرفته است که اغلب شاعر نیستند. در شورای شعر وزارت ارشاد اسم افرادی که ترانههایشان سخیف است را مینویسم که این لیست من به لیست 400 نفره معروف شده است. اسم 400 نفر را نوشتهام که آنها ترانههای به شدت سخیفی میگویند و کوچکترین اطلاعات ادبی هم ندارند. زمانی که پیگیر آنها نمیشوم میبینم غالبا آهنگساز هستند و یک کلماتی را از محیط و اطراف میگیرند. وقتی با آنها روبهرو میشوید و میگویید شعر شما بیش از 20 غلط دارد. میگوید من فقط میخواهم یکی از کلماتم بگیرد و بقیه آنها برایم فرقی ندارد. میگوییم مگر شما نمیخواهید کسی که ترانهتان را میشنود از معنای آن لذت ببرد؟ میگوید معنا برای من مهم نیست، من فقط میخواهم صدای خواننده شنیده شود. درواقع میخواهند بگویند موسیقی ما کلام را برده کرده است. این رفتاری است که موزیسینهایی که کلام مینویسند ایجاد کردهاند. یعنی ترانه را از یک انتفاع خارج کردهاند. هدف اصلی از انتشار اثر اجرای یک موسیقی ریتمیک و شاد است. غالبا نیتشان این است که کلام چندان توجه را جلب نکند چون اگر کلام بخواهد توجهها را جلب کند آن وقت موسیقی ضایع میشود. به همین دلیل کلام را پرت و پلا و بیربط میگویند. در حال حاضر این نوع ترانهها ایجاد شده و در استیجها هم جواب داده است. سازمان صداوسیما هم به خاطر بحران مخاطب رو به تبلیغ این ترانهها آورده است. مشکلی نیست که این نوع موسیقی تولید میشود، بلکه مشکل این است که مجاری پخش و انتشار و عرضه موسیقیها را گرفتهاند. از طرفی خوانندههای جدی و رسمی ما حمایت نمیشوند و سالنهای اصلی در اختیار خوانندههای مارکتی قرار میگیرد. مارکت موسیقی هم حق دارد که خودش را به بازار ارائه کند و ما حق نداریم که جلوی آن را بگیریم، بلکه ما باید یک مارکت دیگر درست کنیم تا آن مارکت را کم فروغ کنیم. روش درست عرضه هنر اینطوری است. وقتی جامعه پر از شاعر بد است، شما با یک شعر خوب میتوانید همه را کنار بزنید. شما نمیتوانید به مردم توهین کنید و بگویید مردم نادان هستند. وقتی شما موسیقی را درست توزیع نمیکنید و گوشها را به آن نوع موسیقی عادت میدهید چرا انتقاد میکنید. به هر حال امیدوارم یک تغییر تصمیم در مدیریت هنری و موسیقی جامعه ایجاد شود.
شما بارها از تریبونهای مختلف به وضعیت موسیقی و گرفتن مجوز انتقاد داشتید.
عرضم این بوده که ما پیش از انقلاب هم موسیقی عامیانه، لالهزاری و کافهای داشتیم ولی آنها هیچوقت نمیآمدند جلوی وزارت فرهنگ و هنر صف بکشند تا مجوز انتشار بگیرند، بلکه آنها کار خودشان را انجام میدادند. آن زمان کمتر کسی جرئت میکرد اطراف تلویزیون و وزارت فرهنگ و هنر ظاهر شود و هر کسی در مسیر خودش مشغول بود. متاسفانه الان اینطور نیست و مایل هستند تمام افرادی که تولید موسیقی میکنند بیایند از وزارت ارشاد مجوز بگیرند تا نظارت کامل و استصوابی اجرا شود. تصور کنید که موسیقیهای لالهزاری و عامیانه هم بیایند مجوز بگیرند. یکدفعه با سیل موسیقی تفننی و سرگرمی و تک ترکها مواجه میشوید. مدتهاست که انتشار آلبوم دیگر به صرفه نیست. زمانی که آلبوم افول پیدا کند، شنوندههای جدی موسیقی برای شنیدن موسیقی به سمت شبکههای اجتماعی روی میآورند. شبکههای اجتماعی هم شبکههای مبلغ استیجها و کنسرتها هستند؛ لذا موسیقی برای خلوت آدمها کمتر تولید میشود، بلکه بیشتر برای سرگرمی و تفنن تولید میشود چون صرفه اقتصادی ندارد. من حرفم بسیار ساده بود و گفتم چرا شورای شعر وزارت ارشاد در حد یک دژبانی در ورودی است که هر کسی را بازرسی بدنی میکند و به داخل میفرستد. این کار دور از شان شورای عالی شعر و وزارت ارشاد است. باید یک راهی برای اینگونه ترانهها باز بگذارند. این ترانهها پیش از انقلاب هم بوده است و بعدا هم خواهد بود. بالاخره همه مردم همیشه جدی نیستند. آن شخصی که دارد در جاده چالوس سفر میکند دوست دارد یک نوع موسیقی بشنود و آن شخصی هم که در مجلس عروسی شرکت میکند یک نوع موسیقی دیگر. به هر حال باید راهی برای انتشار این آثار هم وجود داشته باشد که آن راه متاسفانه به مجاز و غیرمجاز تقسیم شده است. علاوهبر موسیقی درست باید آن نوع موسیقی هم تولید شود، منتها مسئله سر پخش آن نوع موسیقی است. در حال حاضر سازمان صداوسیما به خاطر ریزش مخاطبانش به صورت تمام قد پشت موسیقی تفننی ایستاده است و به هر خس و خاشاکی دست میزند تا بتواند مخاطبش را نگه دارد. از طرفی میبینیم شبکههای اجتماعی در اختیار این نوع موسیقیها قرار دارد و روشهایی که برای تبلیغ و پخش این نوع موسیقی انجام میشود بسیار روشهای پیچیدهای است. بالاخره هر طور که شده این موسیقی را به زور به گوش مردم فرو میکنند و مردم هم به آن عادت میکنند. بعد خواننده را روی استیج میآورند و درآمد هنگفتی کسب میکنند. در نهایت هم میگویند ما داریم برای شادی مردم کار میکنیم.
انتهای پیام/*