آمده است تا با گشودن درهای آسمان، دلهایمان را راهی عرش و نگاههایمان را به دستان بخشایشگر رب خیره سازد، آری آمده است شبی که عظمتش شانههای انسان را میلرزاند و چشمانش را بارانی میکند...
شبی که وجودمان را به رستاخیز وا میدارد و خوشا به حال آنکس که این شب را دریابد و سیاهی کردارش را با اقرار به تقصیراتش شوید، در مقام توبه نشیند و بر درگاه ایزد منان سر به سجده نیاز نهد؛ نیاز به بخشایش و فرصتی دوباره برای زیستنی شایسته و درخور اشراف مخلوقات بودن...
شبهای نورانی «قدر» خلوتگه یار است، چه بسا دلهای شکستهای که در این شبها قرب و قیمتی مییابند و در میان هیاهوی مستانه عشاق محبوب ازلی، در رحمت الهی به رویشان گشوده میشود و به حریم ملکوتی ره مییابند.
شب قدر هماره در ادب پارسی بهویژه از سبک عراقی به بعد در شعر شاعران نمود چشمگیری مییابد و شاعران با استادی تمام این شب را به تصویر کشیدهاند، در میان این شاعران گرانقدر، سعدی شیرازی بیش از همه از واژه «قدر» بهره گرفته و با حسن تعلیلهای زیبایش پرده از رخ این شب مقدس برداشته است.
وی در بیتی دلیل باارزش بودن این شب را اینگونه بیان میکند: «اگر همه شب، شب قدر بودی/شب قدر، بیقدر بودی» یا در جایی دیگر در مقام دلجویی به معشوق خویش میگوید: اگر مورد بیاعتنایی و قدرناشناسی قرار گرفتهای، اندوهگین مباش چراکه آنها قدر و منزلت شبهای قدر را نیز نمیدانند، سعدی در این بیت ارزش محبوبش را با شب قدر برابر میداند: «تو را قدر اگر کس نداند چه غم/شب قدر را می ندانند هم»
از دیگر شاعران پارسیگو که در سرایشهای عرفانیاش به توصیف شب قدر پرداخته، حافظ شیرازی است که به لطافت زمزمههای ربانی، این شب را شب خلوت عاشقان بیداردل دانسته است و خدای را با صد نیاز مورد خطاب قرار داده است که این خوشبختی و سعادت از کدامین منزل تاثیر گرفته است: «آن شب قدر که گویند اهل خلوت امشب است/یا رب تاثیر دولت در کدامین منزل است» و در جایی دیگر از قدرت سخنوری خویش بهره جسته و فرا رسیدن شب قدر را پایان بخش فراق دانسته و با اقتباس از آیه «سَلامٌ هی مَطلَعً الفَجر» سروده است: «شب قدر است و طی شد نامه هجر/ سَلامٌ هی مَطلَعً الفَجر».
حافظ در بیتهای آغازین این غزل مشهورش شب قدر را در آیینه کلامش اینگونه منعکس ساخته است، شب قدر بشارتی است برای عاشقانی که از روی استغاثه و نیاز سر بر آستان معبود ازلی گذاشتهاند. وی در ادامه میگوید: در این شب درهای رحمت الهی به روی این عاشقان گشوده میشود؛ عاشقانی که در ظلمت شب آب حیات از دست سروش غیبی مینوشند که نجاتدهنده آنها از غم و غصه دنیوی است: «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند/چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی/آن شب قدر که این تازه براتم دادند»
امید است که همگان از این لیالی قدر، میعادگاه عشق و نیاز نهایت بهره را ببریم و هیچگاه از لطف و رحمت معشوق اکبر مایوس نشویم، چراکه درهای توبه همیشه و در همه حال به روی ما باز است، او کریمَ الصّفح است.