نگین فتوت
به نظر میرسد ما ایرانیها بیشتر از هر هنرمند دیگری به شاعر بها میدهیم.
حافظ، سعدی، مولوی، خیام و عطار آیا میتوانید به همین تعداد نقاش نام
ببرید؟ شاید جدا از کمالالملک نام دیگری به ذهن بیشتر مردم نیاید. البته
این روزها شیوه تبلیغات هنرمندان تا حد زیادی غربی شده است و به همین خاطر
بسیاری از آنها به شهرت و ثروت رسیدهاند. این هنرمندان بیشتر به تعریف
اروپایی هنرمند شباهت دارند تا اساتید کهن هنر ایران. اما یکی از مشکلات
هنر سنتی در گذشته نیز همین بدون عنوان بودن آثار بسیاری از آنها بود.
بناهای زیادی هستند که نام معمار آنها را نمیدانیم و تنها میدانیم که بنا
به فرمان کدام پادشاه ساخته شدهاند. همین موضوع سبب میشود که بسیاری از
هنرمندان ایرانی گمنام بمانند. حالا یا نام هنرمند را هیچ کس نمیداند، یا
نام مشخص است، اما چندان اهمیتی به آن داده نمیشود. به عنوان نمونه وقتی
کسی تابلویی از پیکاسو را میستاید میداند که دارد پیکاسو را ستایش
میکند. اما کمتر کسی در هنگام ستایش قالی ایرانی، یا قطعه بسیار نفیسی از
ترمه، بافنده را شبیه به یک هنرمند و مقدم بر اثرش میستاید. همچنین در
بیشتر مواقع توجه به قطعات هنری از این دست، بیشتر به شکل کالاهای لوکس و
گرانقیمت است و نه اشیا و قطعات هنری. اما وقتی به یک فرش دقت میکنیم
میتوانیم بگوییم که فرش نیز مانند نقاشی میتواند هنر خالص باشد و چون در
تعریف باستانی هنر در یونان نمیگنجد به این معنا نیست که باید آن را بیرون
از فهرست گذاشت.
هنر شعر بافی
در این فضا که هنرمندان، البته به جز شاعران، چندان اهمیتی ندارند و نامشان
مشهور و معروف نمیشود، یک هنرمند باید چقدر خوب باشد که آوازه هنرش در
سراسر کشور بپیچد و حتی از مرزهای ایران فراتر برود و به یک اسطوره تبدیل
شود؟ خواجه غیاثالدین «علی نقشبند یزدی» چنین هنرمندی بود. او شعر بافی
میکرد و نساجی و پارچه بافی را به سطحی متفاوت ارتقا داده بود. وقتی به
بافتههای این هنرمند نگاه میکنیم متوجه میشویم که نقشبندی و ظرافت کار
او چیزی بیشتر از بافتن پارچه ا ست و مانند قالیبافها و یا نقاشان
چیرهدست طرح و رنگ را استادانه و بسیار متفاوت با دیگران به کار میبندد.
بیتردید نام هزاران هنرمند در مسیر تکامل نساجی فراموش شد، تا به
غیاثالدین برسیم. اما کار او نیز به وضوح متفاوت و متمایز است. برای این
تفاوت دلایل زیادی وجود دارد که به آنها خواهیم پرداخت.
دوره صفویان و هنر نساجی
عموماً از دوران حکمرانی پادشاهان صفوی بهعنوان دوران طلایی معماری ایران
یاد میکنند. اصفهان و بناهای صفوی باقیمانده از آن دوران معروفترین مثال
در توصیف شکوه و پویایی معماری ایرانی است. اما شاید کمتر کسی به رشد
چشمگیر نساجی در ایران در زمان صفویان توجه کرده باشد. در آن دوران
درباریان و اعیان متوجه پارچههای بسیار فاخر شدند و در سفارش لباسهایی
گرانقیمت گوی سبقت را از یکدیگر ربودند. برخی از این پارچهها نیز به
عنوان هدیه به خارج از ایران فرستاده میشد. کم کم شهرت پارچههای ایرانی
در دنیا پیچید. ابریشم، زری و مخمل مشهورترین انواع پارچه بودند که در
ایران بافته میشدند. اما تمام داستان به ایرانی بودن پارچه محدود نمیشد.
یزدی بودن آن نیز به همان اندازه اهمیت داشت. مردم یزد با دقت و توان زیادی
رشتههای بسیار نازک ابریشم را در تراکم بالا به هم میبافتند و در به کار
بستن رنگ استاد بودند و طرحهایی بر روی پارچه ایجاد میکردند که هیچ کس
در خواب هم تصورش را نمیکرد. ترمه تنها یکی از انواع این پارچههای اعلا
بود. تشریح تمام انواع پارچههایی که در آن روزگار در یزد میبافتند بحثی
بسیار طولانی است، تنها به این نکته اشاره میکنیم که یک نام وجود داشت، که
از یزدی بودن پارچه مهمتر بود. «آیا پارچه بافته غیاثالدین نقشبند یزدی
است؟»
کار در دربار
در زمان صفویه، به خصوص در دوران شاه عباس، بافندگی بسیار مورد توجه دربار
بود. این توجه فقط به ارسال هدایا به دربار دیگر کشورها، برای ابراز حسن
نیت و نیز برای به نمایش گذاشتن عظمت و هنرمندی ملت ایران محدود نمیشد.
دربار به مقدار بسیار زیادی پارچه احتیاج داشت. از پردهها و پارچههای روی
طاقچهها گرفته تا پوشش پشتیها و تختها و نیز لباسها و دستمالهای
درباری از ابریشم خالص به علاوه نخهای ریسیده شده با طلا و نقره (گلابتون)
تهیه میشدند. گرانبها بودن مواد اولیه باعث میشد که کار بافت پارچه به
هر کسی سپرده نشود. به همین دلیل شاه عباس به دنبال بهترین اساتید هنر
بافندگی گشت و از آنها چیزی خارقالعاده طلب کرد. در همان زمان شهرت کار
غیاثالدین در ایران پیچیده بود. به همین منظور یکی از مدعوین به کارهای
بافندگی دربار، غیاثالدین جوان بود. پول فراوان، مواد اولیه بسیار عالی و
زمان کافی برای طراحی خیالانگیزترین نقوش فرصتی بیبدیل بود تا غیاث
بتواند اوج نبوغ و مهارتش را نشان بدهد.
زری؛ محبوبترین سوغات ایران
آثاری که او تولید میکرد، وقتی به خارج از ایران میرسید سبب حیرت همگان
میشد. هیچ کس پیش از آن چنین پارچهای را به چشم ندیده بود. برای همین
دیری نگذشت که زربفت یا زری به مهمترین سوغات ایران تبدیل شد. پارچههای
نقشبند اما سوغاتی بودند که تنها به پادشاهان یا افراد بسیار مهم
میرسیدند. آنها نیز به خوبی ارزش این قطعات هنری را درک میکردند. کار
غیاثالدین رونق داشت و دربار از کار او خوشنود بود. دستمزدی که به
غیاثالدین میدادند بسیار زیاد بود و او توانسته بود مال فراوانی جمع کند.
کار او اما تنها طراحی و به اصطلاح نقشبندی پارچهها نبود. بلکه در
کارگاههای بافندگی خود به طور مستقیم در فرایند بافت شرکت میکرد تا از
کیفیت محصول نهایی مطمئن شود.
شاعر دنیای پارچه
شاعری غیاثالدین تنها به طرحها و رنگهای خیالانگیز او خلاصه نمیشد. او
به معنای واقعی کلمه شعر میگفت و زبانی شیرین و برقآسا داشت و مضامینی
نو مطرح میکرد که برخی از آنها در شعر بسیاری از شعرای پیشین تکرار
نشدهاند. اشعاری که با پارچه، نخ، طرح پارچه و بافندگی همراه هستند،
مضامین نویی دارند. دیوان اشعار خواجه به چاپ رسیده است اما این دیوان به
هیچ وجه کامل نیست. هیچکس به درستی نمیداند خواجه چند بیت شعر سروده است.
البته قصور از محققان نیست. بلکه بداهه گوییهای خواجه کار شمارش ابیات را
بسیار سخت میکند. معروف است که میگویند او میتوانست بدون مکث و در
نهایت استادی و بیخطا بیش از صد بیت به شکل بداهه بسراید.
شوخیها و مدایح
برخی از این ابیات با شوخطبعی و بذلهگویی همراه بودند. نظیر بیت بسیار
مشهور که در جواب شوخی بیش از حد یکی از درباریان در مورد نقش خرس در پارچه
به شکل بداهه گفته بود: «خواجه در خرس بیش میبیند. هر کسی نقش خویش
میبیند.» زبان برنده و شوخیهای دلفریب محبوبیت غیاثالدین در دربار را
بیشتر میکرد. به خصوص که شخص شاه از این شوخیهای گزنده در امان بود و
نیز در کنار پارچه چنان مدیحهای دریافت میکرد که کمتر شاهی شنیده بود.
البته اگر شاه بو اسحاق و حافظ را استثنا کنیم. یکی از این مدایح بسیار
زیرکانه و غیرمستقیم این است: «ای شاه سپهرقدرِ خورشید لقا، خواهم ز بقا به
قد عمر تو بقا، این تحفه به نزد چون تویی عیب من است، خواهم که بپوشی ز
کرم عیب مرا.» تنها جناس بین بقا و قبا نیست که این مدیحه را استثنایی
میکند. ناقابل دانستن چنان کالای ارزندهای در مقابل مقام شاه، مربوط کردن
عمر شاه به جامه و ایهام در پوشاندن عیب و یا پوشیدن لباس و چندین پیچیدگی
شیرین دیگر کلام خواجه را از مدایح بینمک و سطحی که در دربار شاهان تنها
به امید صله و پاداش میخواندند متمایز میکند.
شاعری در بافندگی
بافندگی و هنر نقشبندی بر شعر خواجه غیاثالدین بسیار تأثیر گذاشت. اما
ادبیات و شعر نیز به نوبه خود در کار بافندگی بیتاثیر نبود. این تأثیر
تنها به ابیاتی که در حاشیه پارچه به شکلی استادانه بافته شده بودند خلاصه
نمیشد بلکه طرح و نقشه پارچهها به طور مستقیم از ادبیات مایه میگرفتند.
به نظر میرسد خواجه غیاثالدین بسیار به داستان لیلی و مجنون علاقه داشت و
طرحهایی با این نقش نیز اجرا کرده بود. از این منظر کار او را میشود به
کار قالیبافان کرمان شبیه دانست.