کد خبر: ۳۳۳۷۸۸
تاریخ انتشار: ۰۴ آذر ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۷ 24 November 2016
  اسماعیل شریف‌نژاد
نوشتن به لهجه یک منطقه با زبان فارسی کار مشکلی است. چراکه لهجه تنها در ادای کلمات با زبان معیار تفاوت دارد بلکه این تفاوت، بیشتر صوتی است که درک و شناخت آن از طریق شنیدن امکان پذیر است و رسم الخط فارسی برای نوشتن اصوات امکانات زیادی ندارد. برای همین اگر اثری با لهجه یزدی نوشته شود در عمل امکان برقراری ارتباط با متن، تنها برای کسانی که به این لهجه آشنا هستند وجود دارد؛ ولی هنوز معدود شاعرانی هستند که با کم  رنگ شدن لهجه در میان نسل جدید به سرایش شعر با لهجه یزدی ادامه داده‌اند و به سرودن اشعار یزدی معروف هستند.
یکی از این شاعران «احمد رسولی» متولد 1339 و روستای «ابرندآباد» یزد است. شاعری که شاید شغل او زیاد با لطافت شعر عجین نباشد ولی همانطور که ساده زندگی می‌کند؛ ساده سخن می‌گوید و ساده شعر می‌سراید. همشهری به سراغ این شاعر رفته تا از دغدغه‌های او نسبت به لهجه یزدی جویا شود.
  • شروع فعالیت و دغدغه  های فرهنگی شما چگونه بود؟
من تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیل کرده‌ام. زمان‌های گذشته توان مالی برای تحصیل کردن نداشتیم و در روستایی بدون آب و برق زندگی می  کردیم. پس از آن به کارگری مشغول شدم البته از همان سنین نوجوانی گرایش به نوشتن شعر و داستان و نقاشی داشتم. در کلاس سوم دبستان معلمی داشتیم به نام «شکرا... پیروز» که طراحی و نقاشی خوبی داشت و در اولین روز کلاس یک گوزن را در کنار تخته سیاه کشید. من بدون اجازه بلند شدم و گچ را از دست او گرفتم و عکس خود معلم را روی تخته سیاه کشیدم. از همان زمان کودکی به چهره نگاری روی آوردم. مدتی در اصفهان و تهران روی پرده  های سینمایی کار می‌کردم. در دوره    ای هم تصاویر شهدا یا چهره  های مملکتی را روی مخمل می  کشیدم. شغل اصلی‌ام بنایی است. قبل از انقلاب حدود 70 داستان کوتاه از من در مجله «جوانان» و «اطلاعات هفتگی» به چاپ رسیده است و بعد از انقلاب حدود 50 داستان نوشتم که بعضی به چاپ رسیده است و بعضی هم آماده چاپ دارم.
  • آیا کسی شما را به نوشتن به لهجه یزدی تشویق کرد؟
شعر از کودکی با من بود. یادم هست مادرم قصه ستاره دنباله‌دار را برای من می  گفت و من هم برای خودم می‌خواندم: «دیشب دیدم تو آسمون چقدر ستاره داره/ میون این ستاره‌ها یَکتاش دنباله داره/ ستاره دنباله‌دار تو آسمون شوم تار/ ستاره  هاش قطار قطار/ کاش که می‎شد ما آدما مثل ستاره‌ها باشِم / به دور نور خوبی  ها / به فکر حل چاره‌ها باشِم/ یا که بشِم ستاره و گِردِ خوبی‌ها بِرِم / یا که بِشِم دنباله و دنبال خوبی‌ها بِرِم» شاید این شعر ایرادهای زیادی داشته باشد ولی این اولین شعری است که در خاطرم مانده است.
اگرچه به زبان معیار نیز اشعاری دارم ولی اکثر اشعار من به لهجه محلی سروده شده و از متن زندگی و فرهنگ مردم درآمده است؛ همچنین اصطلاحات محلی، مربوط به آداب و رسوم و فنون زندگی گذشته نیز در آن وجود دارد. من همانطور که مردم حرف می  زنند شعر می  گویم. شعر من به نحوه گفتار مردم بسیار نزدیک است. تقریبا 2 هزار شعر به لهجه یزدی نوشته‌ام.
در کتاب «یادگاران یزد» از «ایرج افشار» اشعاری از من آمده و همچنین شعر «شهر من یزد» در کتابی که به همت مرحوم «علی اکبر شریعتی» و حمایت هیات «شاه ابوالقاسم» چاپ شده، آمده است. بعضی از اشعار من به زبان انگلیسی نیز در مجموعه  ای در کنار آثار شاعران دیگر گردآوری شده و به چاپ رسیده است. اشعار بنده موضوعات مختلفی را در می  گیرد. از موضوعات آئینی تا طنز به  طوری که شعری از من نیز در زمینه هنر سنتی نساجی در کتابی پژوهشی در همین زمینه به چاپ رسیده است. برای من نوشتن به لهجه یزدی راحت  تر است تا زبان معیار چراکه در این فرهنگ و با این لهجه رشد کرده  ام. البته قابل توجه است که در یزد تفاوت  هایی در لهجه مناطق مختلف وجود دارد.
  • چطور توانستید برای نوشتن لهجه یزدی راه حلی پیدا کنید؟
نوشته  های مرا غیریزدی  ها کمتر می  توانند بخوانند. من مخاطب اصلی شعرم را یزدی  ها می‌دانم؛ به همین علت هم همانطور که یزدی صحبت می  کنیم، می  نویسم و یزدی  ها می‌توانند متوجه شوند. مثلا: «گفت اوستا حاجی این گف و گوفا را ولش کن/ چوبستـا ببند با طناف و تخته شخش کن/ یا ا... بچه شو شد اُو رو گلش کن/ کاه گل لغدش کن بلش اون را خشش کن / بردار کفیل و خشت و گلا را گَل هم کن / پشت بیل بزن و هرچی کلوغه پَچَخِش کن / وقتی گل خش شد و بنداز پیش اوستا / کاه گل را بگردون و تو دستت مُوچوله‎ش کن / اون شمشه بده اوستا و ماله را پاکش کن / یا ا... دِ بجنب شاغول اوستا را نخش کن / گفت چش حاجی اوستا هرچی که گفتی و رفتی / اما پسینُک شد سر کیسه را شلش کن» خب این برای یزدی‌ها قابل فهم است ولی غیر یزدی نمی  تواند با آن ارتباط برقرار کند.
  • از چند تئاتری که به لهجه یزدی با اشعار شما اجرا شد بگویید.
از این اشعار به دلیل خاصیت بومی که دارد کارهای مختلفی اجرا شده است؛ از جمله چند موسیقی به همت «مهدی صادقی» ساخته شد که چندین بار هم صدا و سیمای مرکز یزد آن را به همراه تصاویری از یزد پخش کرد یا چند تئاتر موزیکال که دیالوگ  ها به صورت شعر و به لهجه یزدی بودند. مثلا: «باز مُکنم در دکون / به امید این مردُمون / جنسم رو ارزون نَمِدم / مفت و فراوون نَمِدم / منم منم حاجی علی / تاجر دیگ و کمچَلی / شعبه کارُم تهرونه / خراسون و اصفهونه و....‌» از من می‌خواستند با این داستان دیالوگ بنویس که برایشان  می  نوشتم. یا بعد از جنگ یک تئاتر تلویزیونی در 30 قسمت کار شد تحت عنوان «همشهری سلام» اشعاری که بازیگرها می  خواندند را نوشتم.
  • فکر می  کنید با توجه به این‌که لهجه یزدی در حال کم رنگ‌تر شدن است، نسل جدید بتواند با اشعار شما ارتباط برقرار کند؟
آپارتمان  های دربسته، تلویزیون،موبایل و ابزار ارتباطات به روز لهجه و فرهنگ بومی را کم  رنگ کرده   است. بچه  ها باید با بزرگ‌ترهایشان در بافت قدیمی یزد وقت بگذرانند. نباید فکر کرد که فرهنگ قدیم باعث عقب ماندگی است. در معماری یزد هم همینطور است مثلا کدام بنای سیمانی به اندازه بناهای خشتی یزد عمر کرده یا می‌تواند عمر کند. یک پیرزن و پیرمرد یزدی که الان 80 سال سن دارند را در نظر بگیریدکه هنوز در روستاهای یزد مشغول به کار و فعالیت هستند، آیا می  شود آنها را در فرهنگ شهرنشینی امروز تصور کرد و شیوه زندگی آنها را تغییر داد؟ مسلما نمی‌شود.
معلم‌ها سرکلاس یزدی حرف نمی‌زنند و صدا و سیمای یزد کمتر به لهجه یزدی برنامه تولید می  کند. یزدی  های قدیم اگر 30 سال در شهر دیگری زندگی کنند بازهم یزدی حرف می  زنند ولی نوادگان آنها اصلا نمی  توانند یزدی صحبت کنند.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار