کد خبر: ۲۳۱۴۶۵
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۶ 18 May 2016
َاز دل خاک ابرکوه نهال سروی بیرون زد و کویر زایید بختی نو و شد با آن وادی یار جفت که از هوای خوش ز سر تا پا شکفت

اکنون از آن روزگاران بیش از 5 هزار سال می گذرد و آن نماد ایستادگی و بردباری مردمان کویر، همچنان سبز قامت در  چشمان متحیر تاریخ ایستاده است. این سرو زیبا و باشکوه کتابی است قطور که برگ برگ تاریخ این سرزمین را در میان بندبند آوندهایش ثبت نموده و کاش میشد از آنهمه راز سربه مهر گره رمز گشود و در غم و شادی، سخت و آسان، سرد و گرم این دیار با این زیبا همراه شد.

خوب که نگاه میکنی، در میان چین و چروک های نقش بسته بر پیشانی این درخت اعجاز روزگار را میبینی. روزگاری که تا نامش را می بری پیران را به یاد بی وفایی و فنا و جوانان را به یاد آرزوهای دور و دراز و رویاهای بی پایان می اندازد و اعجاز اینجاست که مادر طبیعت در این طوفان فنا، این عروس زیبا را رخصت بقا عطا فرموده است تا این زمرد درخشان با صبر شگفت انگیزش مرحمی باشد بر زخم های تن خسته روزگار .

سرو بلند قامت 5هزار ساله شهر ابرکوه را اگر مسن ترين موجود زنده جهان بناميم، چندان به بيراهه نرفته ايم. در ايران باستان، کاشتن درخت از اهميت بسيار بالايي در طبقات مختلف جامعه برخوردار بوده است. در نگاره ها و آثار باستاني مانند حجاري هاي دوره هخامنشي در تخت جمشيد، نماد درخت و به طور خاص، سرو به چشم میخورد.

در فرهنگ ایرانیان باستان، سرو به دليل آن که درختي هميشه سبز است، همواره اهميتی خاص داشته است. غير از نگاره ها و حجاري ها در پارچه بافي هم سرو خميده که بعدها در فرهنگ ايراني بته جقه ناميده شده، در ديگر هنرهاي ايراني نيز به چشم مي خورد.

مينياتور بهترين مجال براي شناسايي اين درخت کهنسال است که به شکلي منحصر به فرد در آثار هنرمندان اين مرز و بوم جلوه کرده است. سرو ابرکوه، اين نگين سبز کوير در تمامي جهان به عنوان نمادي از زندگي و زيبايي معرفي شده است.

در کتاب نزهت القلوب (اثر حمدالله مستوفي ) که تالیف آن به سال 740هجري قمري باز می گردد ، درباره اين سرو آورده است: آنجا سروي است که در جهان شهرتي عظيم دارد. چنانچه سرو کشمير و بلخ شهرتي داشته و اکنون اين از آنها بلندتر و بزرگ تر است.
مطالب و یادآوری های، نیم سطری بود از کتاب قطور دیرزیست ترین موجود زنده در تاریخ این سرزمین. درختی که زنده ماند و در لابلای اوراق تاریخ این سرزمین گم نشد و یا دست کم خود تبدیل به اوراق این کتاب یا قلم نویسندگان آن نگردید تا ایستادگی را به تمام مردمان در تمام روزگاران بیاموزد.

سرو ابرکوه ماند و استقامت کرد و سبز ماند تا سلامی باشد سرشار از زندگی و لطافت از سوی گذشتگان تا بدانیم که «حیات» چون ودیعتی است از جانب آفریدگار جهان، پس مقدس است و شایسته احترام. اما شاید در چند صد سال دیگر، آرام آرام حیات از تن رنجور و زخم دیده سرو تاریخی و باید بگویم « تاریخ زنده ابرکوه» کوچ کند و دیگر کسی برای حیات این موجود کهن احترامی قائل نیست. درخت بی زبان سایه گستراند ولی سایه نشینان حرمت میزبان نگه نداشتند، ساز غفلت نواختند و آتش به جانش انداختند.
سرو، بی دریغ آسمان را از پلشتی و ناپاکی پاک کرد تا غبار زندگی صنعتی کمتر مشام همسایگان را بیازارد ولی همسایگان حق نعمت بجانیاوردند و زهر در کامش ریختنند و جان رنجورش را به سیلاب پساب آزردند.

درخت در آن دیار بزرگی می کرد و گرداگردش پر بود از مریدان و ملازمان که در هیبت باغهای انبوه، بزرگشان را از گزند تندبادها و طوفانها برحذر می داشتند و چونان جماعتی بودند که از برای استماع وعظ شیخشان گرد او را احاطه کرده و با چشمانی مسحور جمال و جلال سرو به تماشایش نشسته اند. مریدان را یک به یک بُریدند و بُردند و اکنون تنها صدای باد است که خواب درخت را برهم میزند و کاش فقط باد باشد چون درخت دیگر طاقت شماتت های طوفان را ندارد که هرروز به طعنه، قلت یاران را به رخ او می کشد.

 جماعت درختان اطراف اکنون پراکنده شدند و جایشان را یا به ساختمانهای عبوس که با خودشان هم قهرند داده اند و یا گندم و صیفی جات بر فرش زیر پایشان روییده است. و ای کاش میدانستیم که باغ، خود خانه فرهنگ است و درخت گنجی است پُربها و کاش میدانستیم که کدام میز و صندلی و کدام صندوق چوبی هنوز هم محو جذبه الهی سرو بزرگ، رویای عظیمی به نام سرو ابرکوه را به نظاره نشسته.

غربت سرو را ببین، به نام آزادسازی حریم و بجای ساختن فضایی سبز که جانش را از تنگی برهاند، سیمان به خوردش دادند و در حصاری از بتن محبوسش ساختند و نفسش را به شماره انداختند. ای جماعت دلسوز ، مگر درخت درطول شبانه روز چقدر نیاز به آب دارد که ریشه هایش را غرق در آب نمودید ؟ کمی فکر کنید. باقیمانده ریشه هایش را را هم که هیولاهای آهنین به سبب لطف دوستان له کردند. اطراف این پیر زنده دل را ساختند و خراب کردند و کامیون هایشان خاک و سنگ آوردند و بردند و عجایبی را به نام احیاء درخت خلق کردند که قلم را شرم می آید از ذکر بعضی از آنها.

 کاش درخت مجال سخن گفتن داشت و تمام دلسوزانی که کمر به نابودی درخت بسته اند ناله اش را می شنیدند بلکه رهایش کنند. گفتند در شعاع 365 متری این سرو چنین کنیم و چنان، ولی از آن طرح پر زرق و برق که آب از لب و لوچه همشهریان ساده دل ما جاری ساخت پس از سالها مسکوت ماندن و خاک خوردن، تنها بسته شدن خیابان سرو اجرا شد و نارضایتی و مشکلات فراوانی که برای کشاورزان و ساکنین منطقه بجاماند و دوستان پاسخ ندادند به این سوال که اگر خدایی ناکرده درخت به رسم تسلسل روزگار بازهم آتش بگیرد یا همین اتفاق برای خانه های اطراف درخت بیافتد کدام یک از ماشینهای آتش نشانی توان گذر از عرض سه متری کوچه را دارد ؟ کوچه سه متری که با یک تصمیم محیرالعقول جایگزین خیابانی شانزده متری شد.

خلاصه کلام اینکه طرح پشت طرح، مهندس پشت مهندس آمدند و رفتند و رویای کودکی بچه های ابرکوه درحال جان کندن است و اگر دوستان و دلسوزان با همین روش به دوستی خویش ادامه دهند به زودی سایه سرو رویاهای مردم ابرکوه از سر مان کم می شود .

و اما بعد :
به نظر می رسد یکی از کم هزینه ترین و مؤثرترین راه حل ها برای بقای این سبز قامت تنومند این است که دوستان دست از سرش بردارند و درعوض پیرامونش را به حال سابق بازگردانند. این درخت هزاران سال بقا را تجربه کرده تا گردش روزگار ما را به او رسانده و ماییم که مهمان اوییم و اوست که بعد از ما نیز انشاالله میزبان فرزندان ما خواهد بود. اگر اطراف این درخت را باغها و درختان احاطه کنند و باز ریشه های آن ریشه جوان نوادگانش را لمس نماید شاید بهترین مرحم بر زخمهایی است که در سالهای اخیر بر تن درخت نشسته. خداوند در جان همه موجودات شعور و احساس را به ودیعت گذاشته که در بسیاری از موارد ما از آن غافلیم.

دوستان راه نجات این درخت، بازگشتن به آغوش طبیعت است و دعوت دوباره طبیعت به گرد درخت مانند 100 و یا 1000 سال پیش که باغها اطرافش را آراسته بودند و نه شهرداری بود، نه طرح و نه مهندسین دلسوز و هنوز سیستمهای نوین آبیاری روی کاغذ هم مجال خودنمایی نداشتند. به این درخت باید به چشم یک موجود زنده نگاه کرد و همه طرحها و روشها را بر این اساس استوار نمود. اگر میخواهیم زنده بماند باید خواستها و نیاز های او را بشناسیم و برآورده کنیم چون هر بلایی که بر سر این بخت برگشته بی زبان آمده از جانب ما نازل شده و ماییم که زحمات هزاران ساله طبیعت را با جدیت هرچه تمامتر نقش بر آب میکنیم.

مسئولان باید تفکر و نگاه خودرا تغییر دهند. این درخت یک پدیده صنعتی نیست که با روشهای صنعتی بتوان ادامه حیاتش را تضمین نمود. البته در سالهای اخیر جهت احیاء و نگهداری صحیح آن زحمات زیادی کشیده شده و شادابی نسبی دوباره به آن هدیه شده است.

گرچه در حال حاضر بدلیل زحمات مسئولین زحمتکش این درخت دارای وضعیتی نسبتا پایدار است ولی اگر به دیدی علمینگاه نکنیم در قرن های بعد آسیب می بیند.

از تمام کسانی که برای نجات این موجود کهن، بجا و نابجا زحماتی کشیده اند تشکر می کنیم و متضرعانه یاد آور می شوم که این درخت دیگر مجالی برای آزمون و خطا ندارد، کمی آگاهانه تر بیندیشید و سپس با تأمل بیشتر قدم در راه اجرا بنهید و به این سخن از رسول بزرگوار اسلام توجه داشته باشید که فرمودند : شکستن شاخه ای از درختان مانند بریدن بال فرشتگان است. این درخت را از سر مهرورزی و محبت حفظ کنید نه از سر وظیفه و مناسبات شغلی .او داد می زند اجازه دهید زنده بمانم ؛ مرا رها کنید.
نگذارید روزی بیاید که در کتابهایی که از چوب درختی دیگر تولید شده بخوانیم: روزگاری در ابرکوه درختی میزیست که برخی دانشمندان عمر آن را تا هشت هزارسال تخمین زدند ولی سالهاست که آن درخت نابود شده و اثری از آن در دست نیست.


اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار